۱۳۹۱ آبان ۲۱, یکشنبه

با صدای بلند حق خودتون رو ازش بگیرید







در دیداری که خاتمی با جمعی از دانشجویان داشت

پسر ی بلند شد و گفت: تو در این مدت هیچ کاری برای ما انجام ندادی و درغگو هستی!

خاتمی گفت: نشنیدم بلند تر بگو !...

بار دوم پسر حرفاشو بلند تر تکرار کرد

ولی باز هم خاتمی گفت: نشنیدم بلند تر بگو اینبار پسر با صدای بلند تر داد زد...

خاتمی گفت: من این کار رو براتون کردم 

اینکه بتوانید جلوی رئیس جمهورتون بایستید

و با صدای بلند حق خودتون رو ازش بگیرید

دین


دین عبارتست از مجموع احکام جبری و تکلیفاتی که اطاعت آن بی چون و چرا بر همه واجب است و در مبادی آن ذره ای شک و شبهه نمیشود بخود راه داد و یکدسته نگاهبان از آن احکام استفاده کرده و مردم عوام را اسباب دست خودشان مینمایند ...
ترانه های خیام / صادق هدایت

۱۳۹۱ مرداد ۶, جمعه

«چماق و هم آلت» هر دو به حالت برانگیخته و در حسرت وصال و دخول نهایی هستند



داریوش برادری:به همه هواداران و علاقه مندان «کمپین حجاب اختیاری»: به جان جد و آبای این مملکت و برای اینکه کمپین تان از ابتدا درست پیش برود و «بوف تان کور نباشد و محکوم به کوری وشکست نو نشوید»، یکبار هم شده یک شعار و خواست مهمی مثل «حق پوشش آزاد و حق انتخاب فردی در پوشش برای زنان ایرانی» و یا در نهایت برای همه ایرانیان را درست مطرح بکنید. یعنی برای اینکه مثل بخش عمده ی جنبش های مدرن و معاصر در پنجاه سال اخیر شکست نخورید، دقت بکنید که در « شعارتان و نحوه بیان آن» تناقضاتی درونی و ماهوی میان ساحت احساسی یا ناخودآگاه و خواست خودآگاهتان نباشد. درون ناخودآگاه و برای مثال غیر مدرن شعارتان با خواست خودآگاه و مدرن تان در تضاد نباشد وآخر کار اصل موضوع خودش را نشان ندهد و برای مثال از بحث استقلال و آزادی به «حجاب اجباری یا حجاب ضد امپریالیستی» کشیده و تبدیل نشوید.

پس یکبار هم شده یک شعار را درست مطرح بکنید و با دیدن زوایای مختلف درونی یا برونی و پارادوکس یک «خواست و تمنا» مطرح بکنید. یعنی سنگ و پایه کار و خواست درست و مهمتان را را درست بگذارید تا خانه کج ساخته و بنا نشود و عملتان و ثمره ی کارتان به ضد حرفتان و شعارتان تبدیل نشود. یعنی این کمپین را با این مضمون مهم بگذارید و بیافرینید که «ما حجاب نمادین و فردی داریم، بگذارید حق پوشش اختیاری داشته باشیم». یا گستاخانه تر و با اعتماد بنفس بیشتر به دیگری بگویید که «حجاب امری درونی و نمادین است، هر انسانی دارای حجابی است. حجاب امری نمادین، درونی و اجباری است و ازینرو باید پوشش اختیاری باشد و در چهارچوب یک فرهنگ و قانون قابل تحول و متنوع باشد تا بیانگر فردیت و حجاب درونی باشد». به زبان ساده تر با غرور زمینی و انسانی بگویید «ما حجاب داریم، فردیت داریم پس بگذارید پوششمان را خودمان انتخاب بکنیم، چون این حق فردی و انتخاب فردی ماست». موضوع درک همپیوندی و بیان صحیح پیوند و رابطه ی میان گفتمان بالغانه و نیز مدرن «حجاب نمادین و اجباری/ پوشش اختیاری، انتخاب آزاد/ قانون مدافع و بیانگر حجاب نمادین و پوشش اختیاری و انتخاب» است.

بایستی بگویید که بگذارید پوششمان را براساس فردیت و حجاب درونیمان، خودمان و تمنایمان بیشتر انتخاب بکند، زیرا حتی نوع پوشش نیز تحت تاثیر جامعه و رسانه ها و گفتمان حاکم بر یک جامعه است و به هیچ وجه کامل آزاد نیست، فقط در حالت درست می تواند در این چهارچوب همزمان «متنوع و دارای حق انتخاب» باشد، آزادی و تنوع در چهارچوب قانون باشد.

موضوع درک شناخت «حضور، اهمیت و اجباری بودن این حجاب درونی» است که نماد پذیرش «کمبود خویش و پذیرش قانون است و اینکه بایستی به تن خویش و دیگری، به مرز خویش و دیگری و به اخلاق رابطه و تن احترام بگذاریم و نیازمان به دیگری و غیر را ببینیم. محدودیتمان را قبول بکنیم و ناممکنی لخت بودن کامل و بیگناه بودن یا کامل بودن». قبول این «حجاب نمادین و اجباری» نمایانگر بلوغ روحی فرد و یک جامعه یا قانون است و باعث می شود که نه فرد یا قانون تمامیت خواه و مطلق گرا شود و خیال بکند که صاحب حقیقت است یا نماینده واقعی خداست. زیرا همیشه حجابی است و ما انسانها حتی با خودمان نیز نمی توانیم یگانه شویم و یا بدون واسطه با خودمان باشیم و همیشه مجبوریم حدس بزنیم که کی هستیم و چه می خواهیم. یعنی برای خودمان نیز ما همیشه در قالب «دیگری» ظاهر می شویم، چه برسد به اینکه بخواهیم بدانیم که خدا و دیگری بزرگ واقعا چه می خواهد و منظورش چیست. فقط می توان حدس زد که دیگری، چه خودمان یا دیگری چه می خواهد. تا جامعه و فرد بتواند با قبول این « حجاب و پرده دائمی میان خویش و دیگری، میان فرد و دیگری، چه با تمناهایش و یا دیگری کوچک چون یار و رقیب یا دیگری بزرگ چون زندگی و خدا یا واقعیت»، با «قبول کمبود و کستراسیون و ناممکنی آزادی کامل و یگانگی کامل با دیگری» هر چه بهتر به «حجاب نمادین و بلوغ فردی» تن بدهد و وارد جهان نمادین و واقعیت نمادین قادر به تحول شود. هر چه بیشتر به«فردیت خویش و قبول پوشش و انتخاب فردی و اختیاری» تن بدهد که روی دیگرش قبول مرز دیگری و قانون است. ( در این معنا ما در واقع «حجاب هستیم »و همیشه میان خویش و دیگری فاصله و حجابی می بینیم، حتی وقتی در تنهایی با خودمان اختلاط می کنیم، حدااقل دو نفر هستیم و مرتب با دیگری خودمان بایستی حرف بزنیم و حدس بزنیم که او چه می خواهد، دیگری تمنایش چیست)

وگرنه وقتی فرد یا قانون خیال بکند که «حجاب اختیاری است»، آنگاه یک عده به نام نماینده قانون یا نماینده خدا می خواهند اهمیت این حجاب را بزور در ذهن و تن مردم بکنند و دیگری می خواهد مرتب «کشف حجاب» بکند. یکی بناچار «حجاب سمبولیک» را که در یکایک ما، در تن ما و در هر پدیده ای وجود دارد و نمی گذارد ما هیچگاه کامل لخت یا نمایان باشیم، نمی بیند و حال بناچار می خواهد به شیوه «هولناک (رئال) و به زور» این حجاب را «واقعی و نمایان» سازد و دیگری مرتب می خواهد زیر حجاب بزند و لخت بشود یا لخت بکند.

موضوع این است که دقیقا تا تمنای ناخودآگاه و یا درونی ما با خواست خودآگاهمان همسو نباشد، تا حرف جان و دلمان با حرف زبان و اندیشه مان همسو نباشد، همیشه همینطور است که فعلا است. یعنی طرف را می بری بزور زیر یک من چادر و حجاب اما چون حجاب سمبولیکش و فردیتش را از دست داده است، لمس حجاب درونی و حق انتخاب پوشش اش را از دست داده است، پس از زیر چادر بدتر از صد بی حجاب است و بالعکس چون حجابش را دارد، می تواند مثل گلشیفته در عکسی لخت شود و در عین حال در حجاب باشد و فردیت داشته باشد.

بحث این است که «ما حجاب سمبولیک داریم، غصه حجابمان را نخورید، بگذارید پوششمان آزاد و اختیاری باشد تا هر چه بیشتر بتوانیم از دروغگویی و بی اخلاقی حاکم بر جامعه کنونی بگذریم و هم به شخصه خوشبختر و آزادتر شویم و هم جامعه هر چه بیشتر صاحب اخلاق نوین و قدرت نوین شود. زیرا پوشش اجباری همانقدر نفی حجاب است که لخت کردن اجباری و کشف حجاب اجباری».

تنها با قبول «اجباری بودن حجاب سمبولیک یا نمادین، با قبول کمبود» و بر پایه آن است که هم می توان و هم بایستی ضرورت «پوشش اختیاری» را مستدل کرد و طلبید و هم اهمیت و ضرورت آن را نشان داد و اینکه چرا پوشش اجباری به «حجاب درونی و اخلاق تن و فردیت»، به اخلاق بالغانه در جامعه و قدرت آن ضربه می زند و دقیقا آن چیزی را ایجاد می کند که بانیان «حجاب اجباری» به ظاهر خواهان کنار زدن آن بودند، یعنی حکومت دورویی و فساد اخلاقی. یعنی آن چیزی که امروز در جامعه ایرانی با آن بشدت روبروییم و ثمره ی عدم تن دادن به « ضرورت حجاب نمادین و حق پوشش اختیاری و آزاد زن و مرد ایرانی» و در چهارچوب قانون است.

به دوستانی نیز که مطمئنا استدلال می کنند، خوب منظورمان همین است و اینقدر روی «لغت و نوع بیان پافشاری نکنید»، بایستی گفت که خطا همینجاست و نه تنها «متن و سطح، محتوا و ساختار همدیگر را مرتب بازآفرینی می کنند وب ه هم تبدیل می شوند» بلکه شما بایستی قدرت ارثیه فرهنگی و گفتمان حاکمی را ببینید که در چهارچوب آن می خواهید این شعار و خواست نو را وارد بکنید و تغییر ساختاری ایجاد بکنید و نه آنکه بگویید منظورمان این است. تغییر یک عمل اراده گرایانه نیست بلکه تغییر فقط در چهارچوب گفتمان و با شناخت گفتمان ممکن است و اینکه قبلیها نیز همین خطا را کردند و فکر می کردند وقتی به حجاب اجباری تن بدهند یا آن را حجاب ضد امپریالیستی بخوانند، بزودی این موضوع به کنار می رود و چیزی مهم نیست یا به این سادگی تغییر معنا می دهد. زیرا بدون توجه به این ساختارها و قدرت آنها در بازتولید خوش و مسخ هر ایده نو به شکلی نوین از این تمتع «حجاب اجباری/ کشف حجاب اجباری» ، آنگاه این کمپینها یا تغییری اصیل ایجاد نمی کند و یا مسخ می شود.ا زیرا ین ارثیه و ساختار حاکم و «نحوه حاکم در برخورد به پوشش و بحث حجاب درونی» در نهایت دقیقا کاری می کند که «کمپین حجاب اختیاری» به آن چیزی «تغییر معنا یا ماهیت دهد» که او می طلبد. یعنی یا به این تبدیل شود که به معنای «رشد بی اخلاقی و بی حجابی» و ترس در مردم از این تغییر شود و یا در نهایت به میل شکاندن هر حجاب و رها شدن از بندها تعبیر شود که هر دو دو روی یک سکه و حاصلشان یک تمتع نارسیستی و تکرار خطاهای نارسیستی و بیمارگونه تاریخی ما است و عدم دست یابی به آنچه حق یکایک زنان و مردان ایرانی است. یعنی حق پوششی اختیاری که بیانگر فردیت و تفاوت آنها و سلیقه ی انهاست و تبلور حالت آنها از «حجاب نمادین و کمبود» خویش است. تبلور تمنا و تفاوت آنهاست و همزمان تمنای جامعه و فرهنگ بالغانه است برای ایجاد «وحدت در کثرتی» بالغانه و مدرن، متفاوت و با ویژگیهای فرهنگی خویش. پس یکبارهم شده حرفمان را درست بزنیم و اینکه «ما حجاب نمادین داریم، پوشش اختیاری حق مسلم زن ایرانی و مرد ایرانی و یکایک ماست» و وظیفه قانون دفاع از این حقوق ابتدایی و قبول کمبود و حجاب است».

همانطور که این کمپین فراموش می کند که در نهایت «مرد ایرانی» نیز در ایران حق پوشش آزاد ندارد حتی اگر آزادی انتخابش نسبت به زن بیشتر است و روسری یا چادر سرش نمی کند و زن دچار «ستم مضاعف است. اما مردان نیز باید ببینند و به آن اعتراض بکنند که حق انتخاب آزاد لباس اش را ندارند و اینکه کراوات بزنند یا نزنند، در بسیاری جاها با ریش یا ته ریش بروند یا نروند و غیره. بنابراین باز هم مردهای مشتاق و طرفدار کمپین نوین از یادشان رفت که وقتی از زنان دفاع می کنی و خودت را نمی بینی، از جهاتی همانقدر دچار «دروغ و دورویی، توهم» و در نهایت سرکوب خویش و سعادت و فردیت خویش هستی که قبلا دچار آن بودی وقتی زنان را سرکوب می کردی و از« حجاب ضد امپریالیستی و اخلاقی» دفاع می کردی. زیرا در هر دو حالت پیوند متقابل تمنای خویش و دیگری، پیوند متقابل حالت و فردیت مردانه خویش با رشد و امکان حالت و فردیت زنانه را نمی بینی و اینکه سرکوب یکی در نهایت به معنای سرکوب دیگری است. زیرا فرد، دیگری است و وقتی زن در حجاب قرار می گیرد و به آن تقلیل می یابد آنگاه مرد چه می شود و به چه تقلیل می یابد، به جز به یک نگهبان چماقدار حجاب و یا « آلت و تمتع جنسی برانگیخته» و مشتاق در پی کشف حجاب، دیدن پشت پرده و یا هر دو نقش با هم. ازینرو هم «چماق و هم آلت» هر دو به حالت برانگیخته و در حسرت وصال و دخول نهایی هستند بی امکان آنکه رفع تشنگی و تخلیه و وصال با دیگر امکان پدیر شود ،حتی با دخول متوالی، چندهمسری آشکار یا پنهان و دیدن پشت حجاب این وصال و دست یابی به راز پشت حجاب و راز زن یا دیگری ممکن نیست. آنچه می ماند این سناریوی بیمارگونه زنانه و مردانه ایرانی، اندرونی/بیرونی، «فتیش و معشوق گمشده در پشت حجاب» است و این «الت، قانون یا چماق و تن برانگیخته و دائما تشنه» بدور حجاب و دور باطل تمتع و اجبار به حجاب اجباری و کشف حجاب.

۱۳۹۱ فروردین ۳۱, پنجشنبه

هر دم از این باغ بری می رسد؛ دیپلمات حکومت اسلامی “بچه باز” از آب در آمد!

حکومت اسلامی در طی سه دهه گذشته با کردارهای ضد انسانی و شرم آور خود چه در سطح بین المللی و چه در داخل کشور و با شهروندان ایرانی، تمامی آبرو، اعتبار، ارزش و احترام ایرانیان را در نزد جهانیان از بین برده و از ایران و ایرانی، چهره ای زشت و ترسناک در دیدگاه مردمان دنیا بر جای گذاشته است.
رژیم اسلامی همه ساله و در روزهایی همچون سیزدهم آبان ماه، با به خیابان آوردن مزدورانِ خود و سایر ملت خردباخته و شعار های زشت و خجالت آوری چون “مرگ بر آمریکا” و “مرگ بر اسرائیل” دادن و به آتش کشیده پرچم آن کشورها و تهدیدهای پوچ و توخالی کردن و مردمان ایران را خشمگین و گستاخ و عقب افتاده نشان دادن، کمترین اعتبار جهانی برای مردمان ایران باقی نگذاشته است.
حال در این شرایط بغرنج که مردم ایران باید به کوچکترین رخداد نیکو و غرور آفرینی چنگ زده تا بلکه بتوانند کمی احترام و آبرو در نزد جهانیان برای خود دست و پا کنند، یک دیپلمات خردباخته و بی شرم رژیم اسلامی در برزیل، به آزار و اذیت جنسی کودکان در استخری پرداخته و توسط پلیس به جرم کودک آزاری بازداشت شده و لکه ننگی بر دامن ایران و ایرانی بر جای گذاشته است.
کودک آزاری به هر نحوی، یکی از پلیدترین رخدادهای موجود در جهان است. کودک آزار فردی بیمار و روان گسیخته می باشد که شایستگی زندگی در جامعه انسانی را نداشته و باید در جایی زندانی و یا بستری شود. دیپلمات ایرانی که آن دختر بیگناه را مورد آزار جنسی قرار داده، نه تنها آبروی ایرانیان را برده بلکه برای آن دخترک بینوا، کابوس هولناکی را ساخته که تا پایان عمر، همراهش خواهد بود.
کودک آزاری به هر نحوی، یکی از پلیدترین رخدادهای موجود در جهان است. کودک آزار فردی بیمار و روان گسیخته می باشد که شایستگی زندگی در جامعه انسانی را نداشته و باید در جایی زندانی و یا بستری شود. دیپلمات ایرانی که آن دختر بیگناه را مورد آزار جنسی قرار داده، نه تنها آبروی ایرانیان را برده بلکه برای آن دخترک بینوا، کابوس هولناکی را ساخته که تا پایان عمر، همراهش خواهد بود.
به گزارش پارسی دِیلی نیوز؛ «دیپلمات حکومت اسلامی، در استخر یک باشگاه برزیلی معروف، پس از بازداشت در حالی که لباس شنا بر تن داشت به یکی از مراکز پلیس منتقل شد و سپس دخترانی که مورد آزار جنسی قرار گرفته بودند نیز به پلیس منتقل شدند و به همراه خانواده های خود علیه وی شکایت کردند.
پلیس برزیل روز گذشته اعلام کرد یک دیپلمات جمهوری اسلامی را به اتهام آزار جنسی کودکان بازداشت کرد. پلیس در بیانیه ای تاکید کرد: دو مرد که یکی از آنها دیپلمات جمهوری اسلامی است هنگام آزار جنسی دو دختر ۷ و ۱۵ ساله در یکی از استخرهای پایتخت بازداشت شدند.
پلیس هویت دیپلمات را فاش نکرد. بر اساس قوانین این دیپلمات به دلیل برخورداری از حصانت دیپلماتیک نمی تواند در زندان بماند و همچنین محاکمه نخواهد شد اما پرونده او به وزارت خارجه برزیل ارسال شد. به گزارش العربیه، مطبوعات برزیل اما به جزئیات بیشتری از موضوع پرداختند و اعلام کردند این دیپلمات هنگام شنا به زیر آب می رفت و اقدام به آزار جنسی کودکان می کرد.
بر اساس این گزارش حدود ۱۰ کودک در استخر شنا می کردند و یکی از آنها که چندین بار توسط دیپلمات جمهوری اسلامی مورد آزار قرار گرفت با صدای بلند فریاد کشید و سپس خانواده او به سمت وی شتافتند و پس از اینکه از ماجرا آگاه شدند دیپلمات و همراهش را به پلیس تحویل دادند.»
به راستی این رخداد شوم مایه ننگ و خجالت تمامی ایرانیان است زیرا که تمامی مردم ایران شریک جُرم آن دیپلمات بی شرم می باشند؛ چرا که اگر مردم ایران در برابر جنایات و اعمال نکبت بار رژیم سکوت نکرده و سی و سه سال، تن به هر خفت و ذلتی نداده بودند و در برابر حکومت می ایستادند و نظام اسلامی را به زیر می کشیدند، شخص بیماری چون آن دیپلمات کودک آزار، هرگز به عنوان نماینده مردم ایران در برزیل، حضور پیدا نمی کرد.
این نگاشته را با جمله ای از آلبرت انیشتین به پایان می بریم که می گوید: “دنیا به دست کسانی که کارهای شیطانی انجام می دهند نابود نخواهد شد، بلکه توسط کسانی از بین خواهد رفت که افرادی را که کارهای شیطانی انجام می دهند می بینند و کاری نمی کنند”.
این عکس رفتار وحشیانه نیروهای بسیج و انتظامی را با بانوان ایرانی به روشنی نشان می دهد، نکته ای که بیش از رفتار تاسف بار سگان ولایت با آن زن بی نوا عذاب دهنده است، حضور مردان ایرانی در این صحنه و بی تفاوتی آن ها نسبت به فاجعه ای است که برای بانوی هم وطن شان رخ داده است.
این عکس رفتار وحشیانه نیروهای بسیج و انتظامی را با بانوان ایرانی به روشنی نشان می دهد، نکته ای که بیش از رفتار تاسف بار سگان ولایت با آن زن بی نوا عذاب دهنده است، حضور مردان ایرانی در این صحنه و بی تفاوتی آن ها نسبت به فاجعه ای است که برای بانوی هم وطن شان رخ داده است.
به راستی نیز این مردم ایران هستند که با سکوت سرسام آور و بی تفاوتی شان، زمینه رخ دادن چنین جنایات و آبرو ریزی هایی را فراهم آورده و به مزدوران رژِیم برای هر چه بیشتر بی اعتبار کردن ایران و ایرانی، میدان برای جولان دادن می دهند. تا زمانی که مردم ایران در برابر چنین اعمال زشت و شرم آوری سکوت کرده و عکس العملی نشان ندهند، رویه زندگی ما ایرانیان تا ابد، همین آش و همین کاسه خواهد بود.

۱۳۹۱ فروردین ۱۸, جمعه

دیدار به قیامت

«دیدار به قیامت. ما رفتیم و دل شما را شکستیم همین.»
***
واپسین دست‌نوشته صادق هدایت.
**
به ياد 19 فروردین ۱۳۳۰، سال‌روز خاموشی خودخواسته هدایت در پاریس.

۱۳۹۰ اسفند ۲۵, پنجشنبه

روز جهانی ایدز از تقویم رسمی ایران حذف شد



روز جهانی ایدز از تقویم رسمی ایران حذف شد


شورای عالی انقلاب فرهنگی، روز جهانی ایدز را به دلیل عدم "شمول کشوری" از تقویم رسمی ایران حذف کرد. دستکم در سه ماه نخست سال جاری، روزانه پنج نفر در ایران به ویروس بیماری ایدز آلوده شده‌اند.

۱۳۹۰ اسفند ۲۲, دوشنبه

خدای من خدای من خدای من

امروز در شهر homs سوریه نیروهای لباس شخصی ریختن توی خونه‌ها و مردم رو حتا بچه‌هارو سر بریدن و حداقل 50 تا جنازه پیدا شده
وقتی خدا نشسته و کاری نمی کند !!!!
خانم کیخایی دیگه حتی نمی شه گفت خدای من...

الان شنیدم که امروز در شهر homs سوریه نیروهای لباس شخصی ریختن توی خونه‌ها و مردم رو حتا بچه‌هارو سر بریدن و حداقل 50 تا جنازه پیدا شده .... به قول شیوای یک دقیقه سکوت فقط می‌شه گفت" خدای من خدای من خدای من....

هفت سین به یاد زندانیان سیاسی و شهدای آزادی خواه ایران

هفت سین به یاد زندانیان سیاسی و شهدای آزادی خواه ایران
بهار امسال
یاد تمامی کسانی را که جایشان کنار سفره هفت سین خانواده هایشان خالی ست گرامی می داریم
وعده ما:
جمعه،:26 اسفند 1390
March 16th 2012
ساعت 5 بعد از ظهر
مکان :Lafayette Park
Washington, DC

In memory of the political prisoners and those who gave their lives for freedom in the wake of the disputed, June 22nd 2009 election in Iran.
Remember them this spring, for their seat remains empty alongside their family and friends.

Date: Friday , March 16th 2012
Time: 5PM.
Location: Lafayette Park

سال 86 .87 . 88 . 89 . 90

سال 86 .87 . 88 . 89 . 90
و چند روز دیگر سال 91
ششمین عید نوروزی خواهد بود
که مجید توکلی شرف جنبش دانشجویی در کنار خانواده نیست

۱۳۹۰ اسفند ۲۰, شنبه

بابت اینکه به دردهای این جامعه تعهد دارید تشکر

نسل ما نسل پدرسوخته‌ای‌ست! در مقابل بی‌منطقی و جهل پدرانش قد علم کرده. این نشان می‌دهد که عصر پدرسالاری به راستی به سر رسیده است. آن از شهید محسن روح‌الامینی (پسر عبدالحسین روح‌الامینی)، آن از دختر مهدی کلهر و این هم از دختر فرج‌الله سلحشور!
 
 

مقاومت همه زنان را پاس بداریم . با هر نگاه و باور و عقیده ای

زهرا رهنورد :
شما اگر پدر و مادرتان را دوست دارید دعا کنید که ما مصداق
آیه ی إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا
تتنزل علیهم الملائکة ألا تخافوا ولا تحزنوا وأبشروا
بالجنة التی کنتم توعدون باشیم. -

ترجمه آیه: بى گمان کسانى که گویند پروردگار ما خداوند است، سپس پایدارى ورزند، فرشتگان بر آنان نازل شوند [و گویند] که مترسید و اندوهگین مباشید و مژده باد شما را به بهشتى که به شما وعده داده بودند ( آیه ۳۰ سوره: فصلت)

۱۳۹۰ اسفند ۹, سه‌شنبه

بی شعورتر از حکومت آخوندی

هشت سال به اقای هاشمی رفسنجانی رای دادم بعد معلوم شد خواص بی بصیرته!/هشت سال به آقای خاتمی رای دادم بعد معلوم شد وابسته به غربه و خود فروخته!/هشت سال به اقای کروبی در مجلس رای دادم معلوم شد فتنه گر ه و بی دین!/ پس فعلا شوخی شوخی بیست و جهار سال را در گمراهی بسر بردم !/پس داداش در رابطه با انتخابات پیش رو اجازه بدین بگم
( خر ما از کرگی دم نداشت)

۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

این عکس بیت و شاه بیت و سینمای ارزشی را آتش می زند

تهیه کننده فیلم آرتیست و لیلا حاتمی با این توضیح که در خارج خیلی‌ تبیی‌ است اینطوری سلام اهولپرسی کردن... در آمریکا، همه هم را در آغوش میگیرند و سلام میگویند، در اروپا روبوسی میکنند: فرنسویها ۴ ماچ روی گونه، بلگیکیها یک ماچ روی گونه، آلمانی‌ها ۳ تا ماچ روی...خلاصه این رسم خارجه است، و هیچ معنی‌ این ندارد که ۲ نفر با هم باشند!!

۱۳۹۰ اسفند ۷, یکشنبه

سوال : مغزی که چنین خروجی دارد، شبیه چیست؟

یه نفر توی فیس بوک اینو شیر کرده بود و بالاش زده بود که:بچه ها یکی می تونه به ما بچه های خارج از کشور بگه جشنواره فیلم گچساران از کی راه افتاده و حالا چرا گچساران مورد توجه شمقدری قرار گرفته؟ !!

رای من در خون ، رای من در زندان ، رای من در حصر


ندا نمیتواند رای دهد ، شما میتوانید؟

علی، حوض، ساندیس و دیگر هیچ! کاری از توکا نیستانی


او جنبش سبز را زندگی می کند

او جنبش سبز را زندگی می کند، مردی که روزی گفت: «مردمی که می‌خواهند سرپای خود بایستند و حیاتی کریمانه را تجربه کنند جا دارد که از نخستین قدم‌هایی که به ناکامی‌‌شان می‌انجامد با بیشترین دقت‌ها پیشگیری کنند. تولد اینجانب نه هفتم مهر که روز آشنایی با شماست. حتی اگر روز هفتم مهر به دنیا آمده بودم نیز جا نداشت حرکت شما به کیش شخصیت آلوده شود. امیدوارم این کلمات مرا صمیمانه و از سر نگرانی و نه یک شکسته‌ نفسی بی‌حقیقت و تعارف‌ گونه تلقی کنید.»

پخش زنده مراسم فیلم اسکار

پخش زنده مراسم فیلم اسکار و مشخصات کانالهای تلویزیونی پخش کننده این مراسم که در ایران قابل دریافت می باشند به همراه روشهای آنلاین تماشای این مراسم:
دوشنبه ساعت 1:30 بامداد، شروع برنامه هاي مرتبط با اسکار
ساعت 2:30 بامداد، شروع مراسم فرش قرمز
ساعت 5:00 بامداد، شروع مراسم اصلي

NTV
SAT: Turksat
Freq: 11892
SR: 27500
Pol: V

CNBC-E
SAT: Turksat
Freq: 11054
SR: 30000
Pol: H
Fox Movies
SAT: Nilesat
Freq: 11766
SR: 27500
Pol: H

Fox Movies
SAT: Arabsat/Badr
Freq: 11843
SR: 27500
Pol: H
لینک های تماشای آنلاین:

http://www.livestream.com/academyawards
http://abc.go.com/
http://oscar.go.com/

۱۳۹۰ اسفند ۲, سه‌شنبه

به یاد شهید اول اسفند زنده یاد حامد نورمحمدی

یکسال گذشت، بهش قول دادیم که فراموشش نکنیم، امروز اولین سالگرد رفتنش بود.امروز رسانه های سبز هم یادشان رفت که یادی از حامد نور محمدی بکنند
سالگرد آسمانی شدنت مبارک حامد جان

حامد نورمحمدی دانشجوی ترم ۴ رشته زیست شناسی دانشگاه شیراز، اهل خرم‌آباد در استان لرستان ود که به موازات اعتراضات جنبش سبز در ۱ اسفند ۱۳۸۹ در شیراز کشته شد. در برخی از منابع ادعا می‌شود حامد نورمحمدی از پل روگذر حد فاصل میدان دانشجو و میدان نمازی در شیراز توسط ماموران امنیتی به پایین پرت شده و پس از برخورد ماشین در سطح خیابان پایین (خیابان ساحلی) جان خود را از دست داد.در حالیکه، محمد موذنی، رئیس دانشگاه شیراز، کشته شدن حامد نورمحمدی به وسیله ماموران امنیتی در تظاهرات ۱ اسفند جنبش سبز را تکذیب کرد و مدعی شد "تصادف با یک دستگاه خودروی سواری شخصی" دلیل مرگ نورمحمدی بوده است. او به خبرگزاری فارس گفت: "بنده با راننده خودروی مذکور صحبت کردم و او سرعت بالا را علت تصادف ذکر کرد و گفت که نتوانسته است خودروی خود را به خوبی کنترل کند و به همین دلیل با این دانشجو تصادف کرده است."پس از کشته شدن حامد نورمحمدی نیروهای حراست دانشگاه با حضور در خوابگاه دستغیب به تهدید دانشجويان پرداختند و قصد ممانعت از برگزاری مراسم یادبود حامد نورمحمدی را داشتند که با مقاومت دانشجویان روبرو شدند. هم چنین حراست دانشگاه شيراز با احضار دوستان و هم اتاقی هاي نامبرده، آنها را به شدت تهدید کرد که هیچگونه خبری از کشته شدن این دانشجوی دانشگاه شیراز به بيرون ارسال نشود.دانشجویان دانشگاه شیراز پس از کشته شدن حامد نورمحمدی در ۳ اسفند با حضور در میدان پردیس دانشگاه شیراز به اعتراض پرداختند اما این تجمع با دخالت نیروهای حراست و بسیج دانشگاه به خشونت کشیده شد.

۱۳۹۰ اسفند ۱, دوشنبه

افزایش فشار برای مصاحبه تلویزیونی بر سهام‌ الدین بورقانی

از ۲۴ روز پیش همچنان در بند دو الف سپاه در زندان اوین در بازداشت انفرادی به سر می‌برد، تحت فشار برای مصاحبه و اعتراف دروغین به ارتباط با بی‌بی‌سی قرار دارد.
این روزنامه‌نگار مستقل و سردبیر سابق سایت دیپلماسی ایرانی که هیچ ارتباطی با کارمندان شبکه بی‌بی‌سی نداشته‌است، صرفا به خاطر دوستی سابق با تعدادی از روزنامه‌نگاران همکار در روزنامه‌های داخل کشور که بعدا در بی‌بی‌سی مشغول به کار شده‌اند تحت فشار برای مصاحبه و اعتراف دروغین قرار گرفته و تاکنون حاضر به این کار نشده است

استبداد را مایوس می‌کنیم


همسر حمزه کرمی از انتقال همسرش به بهداری زندان اوین خبر داد

حوری دانایی همسر حمزه کرمی
"آقای کرمی یکدفعه حالشان بد می شود و او را به بهداری اوین منتقل می کنند. علت اصلی آن را هم دقیقا نمی دانم و پزشکان باید تشخیص دهند. یا فشار عصبی بوده یا قند خونشان پایین افتاده است واقعا نمی دانم. اما بعد از انتقال به بهداری حالشان کمی بهتر شده بود."

ایران، مقام اول جهان در بازداشت خبرنگاران

تعداد خبرنگارانی که پشت میله‌های زندان قرار گرفته‌اند در سال ۲۰۱۱ افزایش یافته است. جمهوری اسلامی رکورد بازداشت خبرنگاران را در این سال شکسته است. از ۱۷۹ خبرنگار بازداشتی جهان، ۴۲ نفر در زندان‌های ایران هستند.
کمیته دفاع از خبرنگاران در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا

رضا شهابی به‌جای منزل به زندان اوین منتقل شد!

رضا شهابی کارگر زندانی، عضو هیئت‌مدیره و مسئول مالی سندیکای کارگران شرکت واحد در حالی‌که معالجه‌اش ناتمام ماند، به زندان اوین منتقل شد.
انتقال رضا شهابی به زندان اوین در حالی انجام شد که پزشکان متخصص بر لزوم استراحت مطلق در منزل به مدت حداقل 3 ماه و به جهت آماده شدن رضا برای عمل جراحی تأکید داشتند

علی اکبر محمدزاده، با گذشت بیش از یک سال، بدون یک روز مرخصی هنوز در بند است.

از ۲۶ بهمن ماه سال ۱۳۸۹ در زندان اوین در بازداشت به سر می‌برد، از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی در تاریخ ۲۶ شهریور ۹۰ به اتهام تجمع و تبانی و تبلیغ علیه نظام به ۶ سال زندان محکوم شد. حکم او در تاریخ ۱۱ آبان ۹۰ توسط شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران به ریاست قاضی زرگر عینا به تأیید رسید. از این حکم ۶ سال زندان، پنج سال به خاطر تجمع و تبانی و یک سال نیز به خاطر تبلغ علیه نظام صادر شده است.

مادر سعید ملک پور: پسرم را به من بازگردانید


اکرم اسماعیل زاده مادر سعید ملک پور
..... از همه مسئولین و تمام کسانیکه در این زمینه می توانند کاری انجام دهند می خواهم پسرم را به من بازگردانند. سعید واقعا بی گناه است. .....
مریم ملک پور خواهر سعید ملک پور
"متوجه شدیم که حکم به اجرای احکام رفته است و این در حالی است که به وکلا و خودش هم اعلام نکرده اند. حتی تایید حکم در دیوان عالی را به سعید و وکلایش ابلاغ نکرده بودند. ما هم به او هنوز نگفته ایم."

۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه

لاشخور درون عکس منتظر مرگ كودك است.

لاشخورهای جمهوری اسلامی هم همینطور به مردم ایران نگاه می کنند
این عکس در سال 1994 در يك كيلومتري كمپ امداد سازمان ملل در سومالی، توسط روزنامه‌نگاري به نام كوين كارتر گرفته شد و در همان سال برنده جايزه پوليتزر شد و شهرت جهانی پیدا کرد.
کوین کارتر که برای عکاسی از قحطی‌زدگان کشور سودان به آنجا رفته بود، در پشت تعدادی درخت صدای زمزمه‌واری شنید. وقتی به جستجوی آن پرداخت دختر لاغری را دید که تلاش می‌کرد خود را به مرکز غذا‌رسانی برساند. او دولا شد تا از آن کودک عکس بگیرد. در همین هنگام یک لاشخور در نزدیکی او به زمین نشست. او در حالیکه به دقت طوری رفتار می‌کرد که پرنده نترسد، خود را در شرایطی قرار داد تا بهترین تصویر را ثبت کند. کارتر بعد‌ها اظهار کرد که 20 دقیقه در همانجا منتظر ماند تا عکسی بگیرد که در آن لاشخور پرهایش را گشوده باشد، اما این اتفاق هرگز نیافتاد. پس از گرفتن عکس‌هایش پرنده را فراری داد و همچنان می‌دید که دختر‌بچه به تقلایش ادامه می‌دهد. پس از آن به سایه درختی رفت، سیگاری روشن کرد و گریست.
دختر کارتر می‌گوید: «پدر پس از آن ماجرا دچار افسردگی شد، و همیشه می‌گفت که دلش می‌خواهد مرا در آغوشش بفشارد.»
درتاریخ 26 مارس 1993، روزنامه نیویورک تایمز این عکس را به چاپ رساند که بلافاصله توسط روزنامه‌های بسیاری تجدید چاپ شد.
کوین کارتر در 13 سپتامبر 1960 در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی متولد شد. کوین با تعداد دیگری عکاس، گروهی را راه‌اندازی کرد که از اتفاقات خبری آفریقای جنوبی عکاسی می‌کردند. طی این دوران آنها بسیاری از درگیری‌ها و ماجراهای نژاد‌پرستانه کشورشان را عکاسی کردند.
او پس از دریافت جایزه پولیتزر برای همین عکس، در ساعت 9 شب 27 جولای 1994، تقریبا یک‌سال پس از انتشار عکس، تحت تاثیر افسردگی ناشی از آنچه دیده بود، خود‌کشی کرد.
***
بخشی از خاطرات کوین کارتر :
http://www.youtube.com/watch?v=tNyia-F76OY

کافکا،کافکا،کافکا،کافکا،کافکا

قدرت در هر کجا که خود را خداگونه بنمایاند ، خود به خود الهیات خاص خویش را تولید می کند ." کافکا "

این خانم احتمالا(( به توصیه رجانیوز: با حجاب، سکستان را داغتر کنید))، عمل کرده

این خانم احتمالا(( به توصیه رجانیوز: با حجاب، سکستان را داغتر کنید))، عمل کرده.

من به جای این خانم شرمنده ام
احتمالا خانم های گشت ارشاد خودمان هم همینطور در مهمانی های بیت رهبری لباس می پوشند...
من البته سر در نیاوردم شورت و سوتینش چی شده؟
احتمالا این هم چادرش است خواسته حجاب کامل باشه...
چقدر خدا کریمه همیشه دلم می خواست دینم را به رجا نیوز ادا کنم 

بخوانيم و نخنديم / چه بوديم و چه شديم

http://gdb.rferl.org/99AA8F7A-CB28-44F6-9700-BE69461A0B82_mw800_s.jpg
امروز در وب گردهایم به یک مطلب دردناک اما بسیار خوب از رخشان بنی اعتماد بانوی سبز سینمای ایران برخوردم:یه روز ما همه با هم بودیم...، ترک و  رشتی و  لر  و  اصفهانی

تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند... ؛
حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!! و اینجوری شادیم این از فرهنگ ایرانی به دور است. آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی هستند پس با همدیگه بخندیم نه به همدیگه
یک روز یه ترکه...
اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم

یه روز یه رشتیه...
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛ برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق روسیه(شوروی) تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛ اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد
یه روز یه لره...
اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛ ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد
یه روز یه قزوینی یه...
به نام علامه دهخدا ؛
از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد
در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم
شرم خندیدن، به  مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم.
کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...
با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.

۱۳۹۰ بهمن ۲۹, شنبه

خامنه ای پدر این بچه معصوم را به کشتن داد، حالا صورت بچه بی پدر را به آبریزگاهش فشار می دهد



قابل توجه دانشمندان اتمی، بسیجی ها، لباس شخصی ها:
 پدر این بچه معصوم به کشتن داد،

حالا صورت بچه بی پدر را به آبریزگاهش فشار می دهد!!!

و عکس های تبلیغاتی از این بچه بی گناه را روی سایت های بیت رهبریش گذاشته

 که پدر و مادرم به فدایت!!!???

بدانید اگر کشته بشوید ارزش بچه هایتان برای بیت رهبری در چه حدی است!...






















دخترش را هم که  می دانیم بعدها گشت ارشاد چی بسرش می آورد... حالا فعلا بوسش کن تا بعد...

بهرام بیضایی در دانشگاه استنفورد: چرا سرزمینی که این همه دوستش دارم با خودش چنین سنگدل است؟



سخنرانی بهرام بیضایی در دانشگاه استنفورد هنگام دریافت جایزه ادبی بیتا

بهرام بیضایی: درحالی که گذشته پرستان همواره بر دانشگاه ها و نهادهای اندیشه پرور و آینده ساز می تازند، چرا پاس نداریم آن ها را که در حد توان پشتیبانی عملی خود را از چنین نهادها دریغ نداشته اند.
سنتی پسندیده که زمانی در سرزمین ما خیرخواهی نامیده می شد، گرچه در معنای آسمانی اش برای دریافت اجر معنوی.
آنان که دیندارتر می نمودند، مسجد می ساختند، بی ادعاترها، پل، کاروانسرا، گرمابه یا مدرسه و برخی معلم مدرسه را تعهد می کردند.
در همین قرن رو به پایان ایرانی ما، نمازی شیراز لوله کشی آب شهر را به گردن گرفت و بیمارستان ساخت. نمونه دیگر حاج حسین ملک، که کتابخانه ملک تنها یکی از هدیه های اوست.
سی سال کشید تا من که روی قصر فرهنگ دوگانه ایران مانده ام، دست کم به شغل خاندان پدرم، معلمی برگردم آن هم بسیار دور از سرزمین پدری ام.
از بیتا دریاباری و مطالعات ایران شناسی و دکتر عباس میلانی که شغل پدری مرا به من پس دادند. و همچنین سپاس گذار ایرانیان مهربان این نقطه از جهان هستم که امشب این تالار را به لطف خود گرما و زندگی بخشیده اند.
«جایزه بیتا» جوان است گرچه موهای کسانی که آن را دریافت می کنند، کم و بیش به سفیدی زده. برخی با گذشت زمان و بعضی مثل من از جوانی، تا امروز که موهایم از کاغذهایی که بر آن ها می نویسم سفیدتر است. 
زمانی در نوجوانی که این شماره های عمر در بیست و سی سال به نظرم دور، در خیال ناگنجیدنی و افسانه می آمد، تا امروز که خودم سیصد سال دارم.
نیم قرن نوشته ام، نیم قرن در کار نمایش بوده ام، نیم قرن در کار سینما از قلم زدن تا ساختن، نیم قرن در کار ریشه یابی و پژوهش و یک قرن پشت درهای بسته در انتظار یا شنوده یک طرفه گفت و گوهای پرسش و تهدید.
آری کسانی هستند که بیش از سال های تقویمی عمرشان زندگی می کنند، گرچه به راستی در خلوت خلوت خود به جوانی جایزه بیتا هستند.
چرا؟ کسی پرسید، چرا؟ با همین چرا آغاز شد. خودم را می گویم، که زمان های بسیاری را پی پاسخ همین چرا، هیچ و پوچ گم کردم. بیشتر پوچ و کمتر هیچ. و هربار از خودم پرسیده ام؛ «چرا؟».
 
چرا سرزمینی که این همه دوستش دارم با خودش چنین سنگدل است؟ همیشه و هرجا گاری انباشته از پرسش هایم را پی خود کشیده ام. از قلمرو قلم به جهان صحنه و پرده سینما و پهنه کاوش و پژوهش. و این میانه بیست سالی هم درس داده ام. نه، پرسش های خودم را با صدای بلند به دیگران رسانده ام.
 قصه ای می گفتم از سرزمین دور، و روندگانی که بر راه های نه سخت ارابه ای را می رانند که چهارچرخش شکسته است و نمی رود. و راه ناشناسانی که شکستن چرخ را نه از راه ناشناسی خود، که نشان پایان جهان و رسیدن خواب بزرگ می دانند. و بیدار نمی شوند مگر برای تازیانه زدن بر فرق هر کسی که چرخی نو زیر این ارابه بی اندازد یا کشیدن این ارابه در هم شکسته را اندک زمانی بر گرده خود گیرد.
 اهل اندیشه و فرهنگ، نشانه های خوب طناب و گلوله و چاقو. این یکی از آخرین داستان های شهرزاد است که عمدا از کتاب عمدا گم شده ی هزار افسان حذف شده و من آن را به روایت خود او در خواب دیده ام. شهرزاد ولی در خواب های ما بیدار است.
 برای فرهنگ آن سرزمین؛ جوانی و برای مردمان آن؛ سفیدبختی آرزو می کنم. چنین گفت شهرزاد. 
 

آقای خامنه‌ای افتخار کنید: کلمه «اعدام» بدجوری با «جمهوری اسلامی» عجین شده ‌است

روزی در این کشور تحت رهبریت شما نیست که گوش و چشم آدم از این کلمه چندش‌آور محزون نگردد. شما برای برجا گذاشتن نامی نا‌نیکو از خود سخت در تلاشید. می‌توانید به خود ببالید که موفقیت شما حداقل در این زمینه قابل‌توجه می‌باشد. از نظر روانشناسی شاید بتوان حدس زد که علت این «هیچ انگاشتن حق حیات برای دیگران» به خود شما برگردد. شما بدجوری عصبانی هستید که چرا بعضی‌ها در دل مردم جا دارند، هر چند در گوشه‌های زندان‌های شما روزگار سر می‌کنند ولی خود شما را کسی دوست ندارد. اطرافیان شما فقط به خاطر جاه و مقام تمجیدتان می‌کنند و مواظبند که این سرچشمه نعمت الهی را پایانی نباشد. آیا راه بهتری برای رهایی از این عصبانیت پیدا نکردید؟ چرا باید بهای این ارضای شما، جان و زندگی ایرانیان باشد؟ کی قرار است از این همه اعدام سیر شوید؟ «انسان بودن» در «احساس داشتن» تجلی می‌کند. گویا شما «حس کردن» را در خود کشته‌اید که می‌توانید به این راحتی فرمان کشتن افرادی را صادر کنید که عقایدشان در چهارچوب افکار شما نمی‌گنجد. تنگی بینش شما قابلیت درک مفهومی به نام «انسانیت» را ندارد. شاید لازم به یادآوری باشد که یک روزی موجودیت شما را هم پایانی خواهد بود.

۱۳۹۰ بهمن ۲۸, جمعه

سوختیم

این عکس خانم های باغیرت را نشان می دهد 
وقتی مردها مثل موش قایم شده بودند از ترس خمینی

۱۳۹۰ بهمن ۲۷, پنجشنبه

روزی روزگاری اسکناس‌نویسی

جواب دندان شکن جنتی به گلشیفته


اولین روز این وبلاگ برای مردی با زخم های بسیار

هدایت از پیشگامان داستان‌نویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود. بسیاری از محققان، رمانِ «بوف کور» او را، مشهورترین و درخشان‌ترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانسته‌اند.هرچند شهرت عام هدایت نویسندگی است، اما آثاری از نویسندگانی بزرگ را نظیر ژان پل سارتر، فرانتس کافکا و آنتون چخوف نیز ترجمه کرده‌است. حجم آثار و مقالات نوشته شده دربارهٔ نوشته‌ها، نوع زندگی و خودکشی صادق هدایت بیان‌گر تأثیر ژرف او بر جریان روشنفکری ایران است.

صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد. آرامگاه وی در گورستان پرلاشز، قطعه ۸۵، در پاریس واقع است

-------------------

در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا می‌خورد و می‌تراشد. این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند -زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی به‌وسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تأثیر این گونه داروها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.

من همیشه گمان میکردم که خاموشی بهترین چیزهاست .گمان میکردم که بهتر است آدم مثل بوتیمار کنار دریا بال و پر خود را بگستراند وتنها بنشیند.ولی حالا دیگر دست خودم نیست چون آنچه نباید بشود شد...حالا میخواهم سرتاسر زندگی خودم را مانند خوشه انگور در دستم بفشارم و عصاره آنرا.نه. شراب آنرا قطره قطره در گلوی خشک سایه ام مثل آب تربت بچکانم...


"بخشی از بوف کور"